۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

نقطه چين

 
حالا که تموم شد تو هم داری می ری
 
مبادا دست کسی رو بگیری
 
خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی
 
پر از اشکم اما می خندم به سختی
 
گلوم و رها کن تو ای هق هق من
 
می موندم من و اون نبود عاشق من
 
مبادا که عشقم تو قلبش بمیره
 
می ترسم که دست کسی رو بگیره
 
بگین کار اینبار ازم بر نیومد
 
بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد
 
بگین باز بیاد و به قلبم بشینه
 
بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه
 
تو احساس من رو چه راحت ربودی
 
اگه من شکستم مقصر تو بودی
 
مگه من رو در حد مردن ندیدی
 
تو دلخور نبودی چرا دل بریدی
 
دل روز و شب رو تو تنهایی سر کرد
 
اگر که تموم دعاهاش اثر کرد
 
بگین اون و دست خدامون سپردم
 
مقصر نبودم ولی پاش و خوردم
 
بگین خیلی وقته که صبرم سر اومد
 
بگین کاری کرده که دادم در اومد
 
بگین خیسه اشکه همه تار و پودم
 
بگین تا بدونه مقصر نبودم
 
راستی الان عزیز من سرت رو شونه کیه
 
صدای خنده های تو الان تو خونه کیه
 
روزای خوب زندگی تمومشون صرف تو شد
 
می گفتی راهمون جداست آخرشم حرف تو شد

۱ نظر:

papary گفت...

"پر از اشکم اما می خندم به سختی"
این حال دیروز و امروز منه. این دو روز خیلی لب و لوچم آویزونه